جنگل سیاه

هیچ همین .

فی البداهه نوشت

ولی این مَـنِ لعنتی تصمیم گرفته بود دیگه هیچوقت ننویسه...هیچوقت...ننوشتنم من رو از اینی که هست از خودم دورتر میکنه...کلمه ها تو ذهنم خفه میشن...این منِ لعنتیِ پُر از تضاد...این منِ بی شعور نمیتونه ننویسه نمیتونه...رقص انگشتام رو کیبورد و صدای تق تق کلمه های گنگی که پشت سر هم ردیف میشن بهم آرامش میده و من بدون این آرامشِ لعنتی نمیتونم بگذرونم..نمیتونم. 

۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ولی همیشه تیکه تلخِ قصه آخره
پرنده عقاب شکار و کوه و دامنه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان