چهارشنبه ۷ دی ۰۱
ما اینجا در این گوشه از زمین زندگی نمیکنیم
زندگی اگر این شکلی باشد ک نامش دیگر زندگی نیست..
تکرارهای رنج و غم و غصه و غصه و غصه..
اشک های خشک شده درچشمانمان..
اینجا در این گوشه از زمین حتی هیچ وقت فرصت شناختن خود درونمان را به ما ندادند ..
آنقدر غم و رنج در تک تکروزهایمان تجویز کرده بودند ک دیگر فرصتی نمی ماند.
خوشحالی؟! ما حتی در این گوشه از زمین فرصت شادی و خوش حالی
برای بهترین لحظه هایی ک دیگر هیچ وقت برایمان تکرارنخواهند شد را نداشتیم .
ما در این گوشه از زمین هر روز بیدار میشدیم و میشویم
ک تا پایان شب بارها بمیریم درون خودمان درون این رنج های تجویز شده.
زندگی (زنده گی) باید واژه ی دیگری برایش پیدا کنم .