دوشنبه ۲۳ مهر ۹۷
وقتی رقص انگشتات رو کیبورد نمی تونه کلمه های گنگِ ذهنتُ کنار هم ردیف کنه
وقتی چشماتُ می بندی و میگی همه اینا یه کابوسِ
ولی چشمات باز میشن و تو تو این کابوس بیداری !
تو تو این کابوس بیداری !
وقتی همه اون رویاهایی که داشتی برات عقده شدن ..
وقتی هیچ انگیزه ای تو هیچ کدوم از سلول هایِ خاکستری ذهنت نفس نمیکشه ..
وقتی هر روز می میری ولی داری راه میری و نفس میکشی ..
وقتی هیچی تموم نمیشه ... وقتی هنوز هستی ..
وقتی محکومی به نفس کشیدن..
محکومی به نفس کشیدن.
وقتی چشماتُ می بندی و میگی همه اینا یه کابوسِ
ولی چشمات باز میشن و تو تو این کابوس بیداری !
تو تو این کابوس بیداری !
وقتی همه اون رویاهایی که داشتی برات عقده شدن ..
وقتی هیچ انگیزه ای تو هیچ کدوم از سلول هایِ خاکستری ذهنت نفس نمیکشه ..
وقتی هر روز می میری ولی داری راه میری و نفس میکشی ..
وقتی هیچی تموم نمیشه ... وقتی هنوز هستی ..
وقتی محکومی به نفس کشیدن..
محکومی به نفس کشیدن.