جنگل سیاه

هیچ همین .

کفری از نشدن های لعنتی دنیای لعنتیش

غول های چراغ جادو مارسیس ذهنم


وقت هایی که آشفته ام یه حس عجیبی منُ به سمت دفترم می کشونه .. و این همون لحظه ایِ که نه نوشتن و نه موزیک میتونه حالمُ خوب کنه .. مدادرنگی سیاهُ برمیدارم و می کشم ... از پر رنگ ترین سوژه یِ  این روزهایِ مارسیسِ ذهنم .. با مدادم تصویرِ غولهایِ چراغ جادو رو ترسیم میکنم .. چهره هایِ نا امیدشون از نتونستن واقعی کردنِ تک آرزوم برام ..

ولی همیشه تیکه تلخِ قصه آخره
پرنده عقاب شکار و کوه و دامنه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان