جنگل سیاه

هیچ همین .

بیعنوان نصفه شبی

نمیدانم کجایم؟ و به کدامین رَهَم؟! 
واژه های ذهنم دیگر مرا یاری نمی کنند برای نوشتن دو مصرع شعری...
خالی گشته ام از هر چه شعر و قافیه ...
نمیدانم در کدامین نقطه ی این جنگل سیاه ایستاده ام 
و چرا صدای فریادهایِ بی صدای چشمانم را کسی نمی شنود
و چقدر خوب نیست احوالِ روانم ...
دلم سقوط میخواهد ... سقوط و دیگر هیچ.

#وقتی مثلا ادبیاتی می نویسم :[
حالم خوب که نیست ولی باز این خنده قفله رو لبام.

۰ ۲
ولی همیشه تیکه تلخِ قصه آخره
پرنده عقاب شکار و کوه و دامنه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان