جنگل سیاه

هیچ همین .

از اینکه میدونه همه این حرفا بیهوده اس

بنویسه؟ از چی؟!
از حرفاش؟ حرفایِ سرکوب شده اش؟!!!
یا از گریه ها و اشکایِ سرکوب شده اش ...
از فوبیاهایی که تک تکِ سولهایِ بدنشو تسخیر کرده ..
یا از اینکه حتی نداره حسِ خندیدن !
از اینکه که هیچکی از هیچکدوم از بُعدهایِ این خودِ واقعیش خبر نداره ؟!
یا از دختری که از گذشته اش چیزی جز ترس به یاد نمیاره؟!
از شکست هاش؟! کدومشون؟!
از آرزوهایِ دفن شده اش؟!
از چشم هاش؟! اون بی حسیِ مثلِ مرگِ بعدِ از دست دادن؟!
اون بی حسیِ مثلِ مرگِ بعدِ از دست دادن؟!
اون بی حسیِ مثلِ مرگِ بعدِ از دست دادن؟!
نمیفَمی چی میگم که..نمیفَمی 
تهِ خط چیه؟ تهِ خط کجاست؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ولی همیشه تیکه تلخِ قصه آخره
پرنده عقاب شکار و کوه و دامنه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان